معنی عنوان پادشاهان هندی
حل جدول
مهاراجه
عنوان پادشاهان چین
خاقان
عنوان پادشاهان روسیه
تزار
عنوان پادشاهان روم
قیصر
عنوان پادشاهان حبشه
نجاشی
عنوان پادشاهان مصر
فرعون
عنوان پادشاهان پیشدادی
کی
عنوان پادشاهان روم قدیم
سزار
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
پادشاهان. [دْ / دِ] (اِ) ج ِ پادشاه. ملوک. صید. مُلَکاء. سلاطین. اَملاک. (منتهی الارب):پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد. (تاریخ بیهقی).
پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند.
انوری.
پادشاهان سخن به صلابت گویند و باشد که درنهان صلح جویند. (گلستان). پادشاهان به نصیحت خردمند محتاج ترند تا خردمندان به صحبت پادشاهان. (گلستان). پادشاهان تخت توانند داد اما بخت نی و در مراتب خدّام توانند افزود اما در عمر نی. (دولتشاه سمرقندی).
عنوان
عنوان. [ع ُن ْ] (اِخ) ابن عثمان الزبیدی. رجوع به ابوالبر (هاشم عنوان...) شود.
عربی به فارسی
درست کردن , مرتب کردن , متوجه ساختن , دستور دادن , اداره کردن , نطارت کردن , خطاب کردن , عنوان نوشتن , مخاطب ساختن , سخن گفتن , عنوان , نام و نشان , سرنامه , نشانی , ادرس , خطاب , نطق , برخورد , مهارت , ارسال , عنوان گذاری , سرصفحه , تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ , باسرتوپ زدن , کنیه , لقب , سمت , اسم , مقام , نام , حق , استحقاق , سند , صفحه عنوان کتاب , واگذارکردن , عنوان دادن به , لقب دادن , نام نهادن
هندی
هندی , هندوستانی , وابسته به هندی ها
معادل ابجد
610